- مامان , امروز تو صدر یه پسره به من گفتم چقدر زشتی؟ 

- اوهوم... گفت چقدر زشتی؟ خوب شما چکار کردی؟ 

- من بهش گفتم: من مرزبانم. اصلاً هم زشت نیستم. حق نداری به من توهین کنی که من زشتم یا خوشگلم.اگر هم زشتم یا خوشکلم , خدا من رو آفریده بود. خودم که خودم رو آفریده نکردم.   

- بعد باهاش قهر شدی؟  

- نه , بعدش دیگه پسر خوبی شد و با هم دوست شدیم.

 

قربونت برم. دم بریده من. یادم میاد بهت یاد داده باشم از خودت دفاع کنی, اما به کسی کتک نزنی و فقط با حرف متقاعدش کنی و اگه دیدی جواب نمیده ترکش کنی. اما یادم نمیاد این حرفای قشنگ رو یادت داده باشم.  

 

تو معرکه ای... تو معجزه ای.... تو مهربونی....تو فرشته ای......

نقاشی های پاییز ۸۹ (رهام سه سال و هشت ماهه )

 

پسر بچه از روی کیک تولدش میپره و میکی ماوس نجاتش میده.    

 

  

گاو  

 

شهر میمونهای دم دراز  

 

موش  

 

یه پسر که با غلتک رنگ می کنه.  

 

یه پلیس که بچه بد رو دستگیر کرده ولی بچه خوب آزاده.   

 

یه بچه که علامت ممنوع دیده و دیگه نمی تونه بازی کنه و ناراحته.  

 

یه کارت پستال با عکس گل  و پروانه و زنبور و گوزن و پشه برای خاله مائده.  

 

پالت رنگ و قلمو  

 

عکس یه پسر تو یه قاب گل گلی.  

 

سمت چپ: یه آقای بد که داره سیگار می کشه و ترقه توی دستشه. 

سمت راست: یه پسر که داره می ره به جنگش.  

 

راست:مامان 

وسط: بابا 

چپ: رهام  

 

شهر: خیابون و خونه و ماشین و درخت و پسر که خوابیده و داره خواب میبینه  

 

 

آقای آشپز.  

 

سمت چپ: گرگ بدجنس 

سمت راست: مامان بزی و شنگول و منگول و حبه انگور  

 

بابا جوجه و نی نی جوجه که با هم قهر هستند.  

 

گاو و زرافه.  

 

راست: اسپایدر من 

چپ: دشمن اسپایدرمن  

 

آدم فضایی.  

 

دزد مرغ فلفلی و کلاغ خبرچین.  

  

یه مامان جوجه که داره گریه می کنه.  

 

جوجه های همون مامان جوجه که دونه می خورن.  

 

لاکپشت بدون دندون.  

 

لاک پشت و لاک پشت خوار. 

 

چوپان که برای گوسفندش نی می زنه.  

 

سمن چپ: اجاق گاز که قابلمه روی اون هست. 

سمت راست: آقای ایمنی.  

 

پرنده پرنده خوار(از نمای بالا)  

 

کتاب اردک زشت 

تولد

 یک سالگی

 

 

  

دو سالگی

 

   

سه سالگی

تولد دو سالگی

تولد دو سالگی با دو دنیا خاطره (اون موقع بیشتر از دو تا دنیا دوستت داشتم )  

   

 

 

یه عکس دسته جمعی یادگاری

 

  

میز شام با زحمت مامانی . خاله ها و خود خودم

 

 

  

و این هم کیک تولد که ماجرای خریدش به یادماندنی شد. تصورش رو بکن. شب عید  .. موقعی که هیچ شیرینی فروشی سفارش کیک قبول نمی کنه................

مداد

پسرک پدربزرگش را تماشا کرد که نامه ای می نوشت .
بالاخره پرسید :
- ماجرای کارهای خودمان را می نویسید ؟ درباره ی من می نویسید ؟
پدربزرگش از نوشتن دست کشید و لبخند زنان به نوه اش گفت :
- درسته درباره ی تو می نویسم اما مهم تر از نوشته هایم مدادی است که با آن می نویسم .
می خواهم وقتی بزرگ شدی مانند این مداد شوی .
پسرک با تعجب به مداد نگاه کرد و چیز خاصی در آن ندید .
- اما این هم مثل بقیه مدادهایی است که دیده ام .
- بستگی داره چطور به آن نگاه کنی . در این مداد 5 خاصیت است که اگر به دستشان بیاوری ، تا آخر عمرت با آرامش زندگی می کنی .
صفت اول :
می توانی کارهای بزرگ کنی اما نباید هرگز فراموش کنی که دستی وجود دارد که حرکت تو را هدایت می کند .
اسم این دست خداست .
او همیشه باید تو را در مسیر ارده اش حرکت دهد .
صفت دوم :
گاهی باید از آنچه می نویسی دست بکشی و از مداد تراش استفاده کنی . این باعث می شود مداد کمی رنج بکشد اما آخر کار ، نوکش تیزتر می شود .
پس بدان که باید رنج هایی را تحمل کنی چرا که این رنج باعث می شود انسان بهتری شوی .
صفت سوم :
مداد همیشه اجازه می دهد برای پاک کردن یک اشتباه از پاک کن استفاده کنیم .
بدان که تصیح یک کار خطا ، کار بدی نیست . در واقع برای اینکه خودت را در مسیر درست نگهداری مهم است.
صفت چهارم :
چوب یا شکل خارجی مداد مهم نیست ، زغالی اهمیت دارد که داخل چوب است .
پس همیشه مراقبت درونت باش چه خبر است .
صفت پنجم :
همیشه اثری از خود به جا می گذارد .
بدان هر کار در زندگی ات می کنی ردی به جا می گذارد و سعی کن نسبت به هر کاری می کنی هوشیار باشی و بدانی چه می کنی .