رهام: خاله برام کارتون پسر شجاع را از تو اینترنت میاری. 

من: پسر شجاع؟ برای چی می خوای؟ 

- آخه این بچه های مامی همه اش میگن پسر شجاع پسر شجاع... 

-بچه  های مامی؟ کین دیگه؟؟ 

-شما- مامان- خاله ماجده. 

-آهااااان. حالا مگه چی میگن؟ 

 - مثلا یکی می ره بیرون. میگن کجا؟ پسر شجاع. 

 

می رم سراغ اینترنت می خوام آدرس یوتیوب را تایپ کنم. می گی حالا باید بنویسی فیلم دات کام.  

(فقط من میخوام اینجور موقع ها فدای سر تا پات بشم. خیلی خیلی خیلی خیلی باهوش و شیرین زبونی.. زبانم قاصره از اینکه همه شون رو به همون شیرینی بنویسم.) 

عاشششششقتم پسر با نمک خودم.  

 

این هم دو تا از عکس های خزر شهر. فکر کنم آخر تیر ماه بود: 

 

 

مامی یه ژورنال آورده پره از کت شلوار و کت دامن برای خانوما.  

خیلی خیلی شعف زده اومدی همه را یکی یکی ورق زدی به امید اینکه مدل کت و شلوار پسرونه پیدا کنی.  

 

هیچ وقت نمی دونستم دلت کت و شلوار هم می خواد فسقل خاله

 

رهام: خاله نگرانم؟ 

من:نگران چی عزیزم؟ 

- نگرانم که خدا منو میبره جهنم یا نه؟ 

(خاله این رو که شنیدم دلم آتیش گرفت که چقدر زود با این جور چیزها آشنا شدی) 

 

 


 

 (رهام در حالی که حسابی رفته تو نقش شیر جنگل غران) 

(من در حالی که  تنها متکلم بازی هستم) 

من: آقا شیره یه حرفی بزن دیگه. 

رهام: آخه معلولم   


 

 آقا جون داره جلوی آینه موهاش رو مرتب می کنه: 

رهام با لحن تمسخر آمیز: آقاجون بسه دیگه خوشگل شدی....