رهام: خاله نگرانم؟ 

من:نگران چی عزیزم؟ 

- نگرانم که خدا منو میبره جهنم یا نه؟ 

(خاله این رو که شنیدم دلم آتیش گرفت که چقدر زود با این جور چیزها آشنا شدی) 

 

 


 

 (رهام در حالی که حسابی رفته تو نقش شیر جنگل غران) 

(من در حالی که  تنها متکلم بازی هستم) 

من: آقا شیره یه حرفی بزن دیگه. 

رهام: آخه معلولم   


 

 آقا جون داره جلوی آینه موهاش رو مرتب می کنه: 

رهام با لحن تمسخر آمیز: آقاجون بسه دیگه خوشگل شدی.... 

 


 

  

 

نظرات 2 + ارسال نظر
آزاده و ساینا چهارشنبه 2 شهریور 1390 ساعت 01:24 ب.ظ

ای جااااااااااااااااااااااااان هزار ماشالله چقدر بزرگ شده این جنتلمن قربونش برم این عکس اخریش چه ژستی گرفته جیگر
عزیزم چرا پرشین دلت میخواد؟
خوب یه دونه باز کن........فکر کنم راحت تر از این جا باشه.......امکاناتش که عالیه من دوست میدارم.....
خودت خوبی؟
خیلی خوشحال شدم بعداز ماههااااااااااا و سالها دیدمتتتتتت (کامنتت رو )

قربوت تو آزاده خیلی خیلی مهربون.
آخه وبلاگ ساینا دخملی را که دیدم خیلی دلم خواست یکی از اونا ولی خب انتقال اطلاعات خیلی سختهههههه. برای من تنبل یه چیز غیر ممکنه.
ساینا گلی را ببوس مامانش

مامان کسری پنج‌شنبه 3 شهریور 1390 ساعت 12:50 ق.ظ http://www.golpagol.blogfa.com

ماشاءا... رهام گلم واسه خودش مردی شده و چقدر شیرین زبونه
من یادم میره جملات قصار کسری رو اینجا بنویسم

مرسی مامان کسری. من هم هردفعه چنین تصمیمی را میگیرم. یکی دو بار اجراش می کنم و بعد میشه جز هزار کار نکرده دیگه ام.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد