خجالت کشیدن رهام

دیشب از روی بدجنسی و البته به پیشنهاد بسی بدجنسانه تر من  رفتی و یه مشت نه چندان آروم زدی به آقاجون. اون بنده خدا هم که سخت حواسش به اخبار یا همون قصه شب بود بدجوری زهره ترک شد و دعوات کرد. بعد برگشتی تو اتاق و همونطور که حرفای آقاجون رو تکرار می کنی می گی: "غصه نخوردم ولی خجالت ما را برد" 

فدای داش مشتی حرف زدنت خاله من...



--خاله؟

-- جان خاله؟

-- از بس خال داری بهت می گن خاله.. (بعد از خوشمزگی خودت ریسه میری از خنده و من هم یه حالت بین خنده و اخم به خودم میگیرم)


بعدش با حالتره 

داریم در مورد آقای خالویی که همکار باباس حرف می زنیم می گی :"خاله خالویی هم رو بدنش خیلی خال داره؟" این یکی واقعا سوال بود برات 

نظرات 2 + ارسال نظر
مامی شایان و پرنیا چهارشنبه 2 آذر 1390 ساعت 09:48 ق.ظ http://shayani1386.persianblog.ir/

الهی قربونت تو خجالت هم میکشی .. قالب وبلاگت خیلی نانازه

جشنواره بزرگ کتابخوانی مجازی سه‌شنبه 24 بهمن 1391 ساعت 06:26 ب.ظ http://www.attarlibrary.ir

دوست بزرگوار ...
برآنیم تا بزرگترین کتابخانه صوتی برای کودکان و نوجوانان ، بویژه کودکان نابینا را ایجاد کنیم .برای این کار، کافی است یک یا چندین کتاب مناسب کودکان و نوجوانان را انتخاب کرده، آن را بازخوانی نموه و فایل صوتی را برای ما ارسال نمائید و یا اینکه یکی از قصه ها ،داستانها و متل های محلی خود را با زبان و لهجه خود ضبط و به این جشنواره ارسال نمائید.بدین ترتیب شما علاوه بر اینکه در یک حرکت فرهنگی عظیم سهیم شده اید، بی هیچ هزینه ای جزو پدیدآورندگان کتاب کودک می شوید و همچنین در راه حفظ فرهنگ ، زبان و یا لهجه محلی خود گامی بزرگ را می پیمائید.
از شما بزرگوار رسما دعوت به عمل می آید تا در اجرای این جشنواره ، درخواست " همکار افتخاری" ما را پذیرا باشید و با اطلاع رسانی یا هرگونه اقدامی که خود صلاح می دانید، یاری مان نمائید.


برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد