بازی

رهامم شیرین زبونم سلام خاله. 

خیلی حرف برا گفتن دارم آخه خیلی وقته چیزی ننوشتم. سعی می کنم تیتر وار همه را بنویسم تا یادم نرفته. 

یه مدت رفتی مهد الان هم دیگه مامان می خواد بذارتت کلاس فرهنگسرا. به نظرم این یکی مفیدتر و به درد بخور تر باشه. خاطرات مهدت را می ذارم به عهده مامان چون من تقریبا هیچی ازشون نمی دونم. 

تازگی ها بازی هات شده در حد دشمن بازی.  

شما گرگ می شی ما ببعی. تق تق می کنی اول صدات کلفته بعد نازکش می کنی و دست و پاهات که حنایی هستن را نشون میدی ما گول میخوریم در رو باز می کنیم و با یه غرش وارد خونه می شی و مییییخورییییمووون. (یا برعکس) به زبون ببعی ای شعر هم می خونی (با یه صدای کاملا نازک و یه لبخند ملیح و مهربانانه (ای بلا)) "منم منم مادرتون/ مادر مهربونتون/ براتون غذا آوردم/ سیب و کلم آوردم/ زودی در رو وا کنید" 

اسپایدرمن می شی و ما دشمن اسپایدرمن یه ماسک اسپایدرمن هم داری که خیلی خوردنیت می کنه. 

یه چیز جالب چند وقت پیش که نیمه شعبان بود یه کارتن درمورد امام زمان دیدی. از اون روز تا حالا خیلی رفتی تو نخ اینکه امام زمان کیه چرا این شکلیه چرا صورت نداره و صورتش نوره چرا کلاه سرش نمی کنه و به جاش یه شال میندازه دور گردنش. و یه بازی جدید هم متعاقبش یاد گرفتی. من امام زمان می شم!!!!! و شما دشمن امام زمان. (جل الخالق) 

کلا خیلی دوست داری دشمن باشی. از بازی های جنگی منگی خیلی خوشت میاد. و به دنبال این بازی ها میری سراغ عشقت: زد و خورد از سرو کول طرف بالا رفتن ملق زدن مردن دوباره زنده شدن و دوباره مردن وووو همین طور الی آخر 

یه بازی هم که خود من خیلی دوستش دارم و خودم یادت دادم پلیس بازیه. آقا جون یه کلاه عهد بوق داره که فکر کنم فقط به درد همین پلیس بازی بخوره. سرت میذاریش (وقتی کلاهه را می پوشی فقط مونده گازگازیت کنم اما خب دلم نمیاد) دستت را پشت کمرت می گیری (از این ژستت خیلی خوشم میاد) و دور می افتی از ملت عیب و ایراد بگیری و به اصطلاح جریمه شون کنی. دستت را به حالت اشاره می گیری طرف مجرم و به عنوان مثال می گی:

-          شما جریمه می شوی؟؟؟ چون کسی خونه نیست و روسری سرت کردی...

همه هم جریمه شون هزار تومنه.

اون موقع خودت هر جرمی که بخوای مرتکب می شی و هیشکی نمیتونه بهت ایراد بگیره. دلیلت هم اینه "آخه پلیسا که جریمه نمی شن" !!!! (از الان افکارت این قدر بخواد سیاسی باشه خدا به داد آینده برسه) 

گفتم یه مدته فکرت راجع به خدا و امام و اینکه اصلا کی هستن و چرا فقط در موردشون حرف زده می شه و نمی شه دیدشون درگیر شده این یه چند تا از سوالات یا جملاتته:

چند تا عکس شهید تو خیابون دیده بودی من هم داشتم از اولش که جنگ  بود و بعضی ها شهید شدن و بعضی ها زنده موندن برات می گفتم چون می دونستم خیلی دوست داری در مورد جنگ و دشمن بشنوی: برگشتی گفتی: جنگ اون موقع ها بوده که من پیش خدا بودم؟.. پیش اماما بودم؟.. 

نور خورشید اذیتت می کرد. شاکی شدی گفتی: چرا امام علی نورش رو از آسمون میندازه به من؟؟؟!!!! (منظورت نور صورتشون بود) 

همیشه هم این قدر با دین و ایمون نیستی هااااااا. آهنگ سوسن خانوم را بدون اینکه یه کلمه اش را جا بندازی و البته با حرکات موزون، می خونی. یه مدت خیلی معتادش شده بودی.

یه شعر آبگوشتی هم خودم یادت دادم که وقتی بشنوی خیلی کیفور می شی و هر دفعه خودت هم این شعر رو تحویلم می دی: دوست دارم می دونی که این کار دله/ گناهه من نیست تقصیر دله/ عشق تو دیوونم کرده/ بی آشیونم کرده/ عشق تو نازنینم/ ورد زبونم کرده.

(خاله ماجده خیلی شاکیه که من این شعر رو یادت دادم) 

این هم خلاصه ای بود از بازی های این اواخر. 

دیروز ندیدمت. خیلی دلم برات تنگ شده. امروز جبران می کنم. فعلا یه بوس گنده مجازا.

(باورت می شه این متن رو سه روزه که دارم ذره ذره می نویسم. اوضاع کاریم یه ذره قاراش میشه.)