فیلسوف کوچولو

م. شماره 1 (خواب بعد از ظهر)

مامان: رهام تو رو خدا بگیر بخواب

رهام: شما بخواب, من می خوام برم توی هال غصه بخورم.

مامان: خدا نکنه. برای چی می خوای غصه بخوری؟

رهام: برای این که اصلاً خوابم نمی یاد

م. ش 2 ( فلسفه کودک دو سال و نه ماهه من)

رهام: پسرا روسری سرشون می کنن؟

مامان: نه

رهام: دخترا روسری سرشون می کنن؟

مامان: بله

رهام: گاو روسری سرش می کنه؟

مامان: نه پسرم, گاو حیوونه, حیوونا روسری سرشون نمی کنن؟

رهام: گاوا پسرن؟؟.....

م. ش 3 (مسئولیت یا وظیفه)

رهام: آّب می خوام

مامان: لیوان آب پیش تخته. خودت بردار.

رهام: شما بده

مامان: خودت بردار

رهام: شما مامان من هستی , من که مامان شما نیستم.

م.ش. 4 (حرف زشت)

رهام: مامان بیا اینجا.

مامان:  بله؟

رهام: بیا اینجا. چرا نفهمیدی؟

مامان: نفهمیدی زشته؟ بگو چرا متوجه نشدی؟

رهام: ای بابا هی؟ چرا متوجه نشدی؟

بارون

یکی از شب های پاییز 88 ( آذر ماه) , هوا بارونی و عالیه. رهام کوچولوی من طوری چتر آدم بزرگا رو دست گرفته و راه می ره که انگار خود چتر دو تا پا در آورده و توی یه پارک ساکت و خلوت, روی برگهای زرد و نارنجی خیس خورده این طرف و اون طرف میدوه. اون شب , تمام این سکوت, تمام این رنگها و برگها و تمام قطره های قشنگ بارون توی پارک فقط مال ما بود, فقط مال ما سه نفر.

مامان و بابا از رهام چند تا عکس یادگاری بارونی میندازن ...

  

 

  

 

 

و بعد رهام دو سال و نه ماهه ما هم از مامان و بابا یه عکس یادگاری بارونی میندازه.

 

 

مکالمه

متن زیر رو اوائل پاییز نوشتم, اواخر پاییز توی وب می گذارم ( نمی دونم اسم این کارم چیه!! حوصله زیاد؟ شلوغی سر؟ تنبلی؟ یا ... به هر حال امیدوارم چیز بدی نباشه و اگه بده دیگه تکرار نشه)

پاییز 88 , یه کمی سرده هوا, اما خدا رو شکر هنوز رهام سرما نخورده( بزنم به تخته, گوش شیطون کر) ولی بدجوری هول دارم و تا یه عطسه می کنه, من تب می کنم.  حالا هم می خوام از شیرین زبونی های این چند روزش بنویسم:

مکالمه شماره 1:

من: کتاب رو بده لطفاً

رهام: بفرمایید

من: ممنون

رهام: خواهش می کنم, اختیار دارید, قربونتون برم, خدافظ

مکالمه شاره 2:

بابا: رهام , بیا بریم بیرون خرید کنیم

رهام: ( در حالیکه سرخوش و خندان شده) مامان, بی زحمت سوئی شرتم رو بده , می خوام با بابام برم بیرون.

مکالمه شاره 3:

موقعیت :بعد از ظهر شده می خواهیم بخوابیم:

من: زود بیا پیش مامان روی تخت بخواب

رهام: شما برید بخوابید, من می خوام تهنا باشم. ( و بعد تنهایی توی سالن خوابش می بره, برای اولین بار)

مکالمه شاره 4:

موقعیت :رهام عین چسبونک از سر و گردن من بالا میره و هیج جوری هم کوتاه نمی یاد

من: حالم خوب نیست, اینقدر به من نچسب.

رهام: پاشو برو دکتر, من اینجا تهنا می مونم, بازی می کنم.

مکالمه شاره 5:

موقعیت : در حالیکه حسابی نهار خورده

رهام: بابا, دلم بدبخته, درد می کنه.

مکالمه شاره 6:

موقعیت :تازگیها به جیب شلوار باباش گیر می ده و می خواد پول در بیاره, یکی دو روز پیش , در حالیکه  باباش از سر کار برگشته بود و داشت لباس عوض می کرد:

رهام: بابا , برو بخواب

بابا: چرا؟ من که تازه اومدم

رهام : چون که خوابت میاد

بابا: نه

رهام: برو دیگه,تا من شلوارتو بردارم

مکالمه شاره 7:

موقعیت :وقتی می گم می خواهیم بریم خونه آقا جون, کلی ذوق زده می شه و رقص و آواز و ...

من :  رهام, پاشو بریم خونه آقا جون

رهام: آخ جون, می ریم خونه آقا جون... واقعاً می خواهیم بریم خونه آقا جون؟

مکالمه شاره 8:

موقعیت :دو تا لیوان شیر پشت سر هم خورده,

رهام: دلم داره پک می شه ( دلم داره می پکه)

مکالمه شاره 9:

موقعیت :توی تاکسی نشستیم, رهام کرایه رو به راننده داده

رهام: مامان, دوباره پول میخوام

من: صبر کن الان آقای راننده بقیه پول رو می ده, شما ازش بگیر

رهام: (در حالیکه سرش رو کرده تو گوش آقای راننده و تن صداش هم مرتب بالا می ره) آقا... آقا ... آقا .. بقیه پولمو بده.

آقای راننده: ... ... ( بد اخلاق)

مکالمه شاره 10:

موقعیت :یکی دو بار وقتی خواستیم با هم بریم سوپر, ازش قول گرفتم دست به چیپس و پفک نزنه , چون ممنوعه.

دیروز هم خواستیم بریم سوپر:

من: رهام سریع آماده شو بریم شیر بخریم

رهام: امروز هم پفک ممنوعه؟

مکالمه شاره 11:

موقعیت :کانال تلویزیون رو عوض کردم بدون این که متوجه رهام باشم که محو تماشا شده,

 رهام: ( با لحن معترضانه و ملتمسانه) چرا عوض کردی, داشتم می بیندم ( داشتم می دیدم).

مکالمه شاره 12:

من: ( توی آشپزخونه, در حال ظرف شستن) رهام, لیوانت رو بیار بشورم.

رهام: (مشغول بازی ) الان دستم بندیه ( دستم بنده) . بذار کارم رو بکنم , بعد میارم.

مکالمه شاره 13:

من: رهام, دست به قیچی نزن, قیچی مال آدم بزرگاست, شما هنوز کوچولویی, تازه دو سالته.

رهام: من که کوچولو نیستم, سه سالمه, شما دست به قیچی نزن , خطرناکه.

مکالمه شاره 14:

رهام: برای من فیلم مجیک اینگلیش بذار

من: نمی شه: کامپیوتر خرابه

رهام: درستش کن

من: چجوری؟

رهام: فلش رو بذار توش.... ماوس رو اینور بذار... ماوس رو اونور بذار...

من: نمی شه, الان وقتش نیست

رهام: بخدا درستش کن ( تو رو خدا درستش کن)

مکالمه شاره 15:

موقعیت:فیلم شرک رو برای من تعریف میکنه

رهام: شرک با خانمش رفت, دانکی تنها شد...تو تاریکی... خانم شرکت اومد , بغلش کرد, بردش

مکالمه شاره 16:

موقعیت:صبح زودتر از من از خواب بیدار شده, اومده کنارم,

رهام: مامان , ساعت چنده؟

من: هشت

رهام: پاشو دیگه, دیرم شده

مکالمه شاره 17:

 

من: لامپ های اضافه رو بریم خاموش کنیم, وگر نه خدا دوستمون نداره, خدا همه رو دوست داره, باید ما رو هم دوست داشته باشه.

رهام: خدا منم دوست داره؟

من: بله

رهام: نه , دوست نداره

من : چرا

رهام: چون اسباب بازیهام رو جمع و جور نمی کنم

مکالمه شاره 18:

موقعیت:به شدت به آدمی که درگیر اعتیاد بود فکر می کردم, خیلی ناراحت و بی اختیار از رهام پرسیدم: می دونی اعتیاد چیه؟

رهام: زرده

من: زرده؟ یعنی چی؟

-  برو سبزه, ایست قرمزه, احتیاط زرده

- کی اینا رو یادت داده؟

- بابا

-  وقتی یادت داد , گفتی دست شما درد نکنه؟

-  آره

-  بابا چی گفت؟

-  سر شما درد نکنه

مکالمه شاره 19:

البته دنیای رهام همیشه هم اینقدر محترمانه نیست. مثلاً چند روز پیش یکی از اقوام که خونه ما مهمون بود, داشت می رفت دستشویی, رهام هم دنبالش راه افتاده بود

رهام: (با صدای بلند) کجا می ری؟

مهمان: ( در حالیکه سعی می کرد آبرو داری کنه و یواش جواب بده) دستشویی؟

رهام: برای چی می ری دستشویی؟

مهمان: ... ( خجالت)

آرزوهای بزرگ فسقله پسر

آرزوهای پولکی:

می خوام وقتی بزلگ شدم با پولم هواپیما اینا بخلم. آخه هواپیما کوچولو ندالم پلواز کنه. (بمیرم براش هواپیمای کوچولو براش شده آرزو)

می خوام با پول کثیف، بول تمیز بخلم. (خیلی رو تمیز بودن یا نبودن پول حساسه)

می خوم با پولم یه عالمه سکه بخلم جیبم پر پول بشه.  

 

 

آرزوهای خطرناک:

می خوام وقتی بزلگ شدم دستم به چاقو و قیشی (قیچی) لسید، پرین (پنیر) ببرم... پارچه قیچ قیچ کنم...

غذا می خولم؛ چله می شم؛ بزلگ می شم؛ می تونم به چاقو و قیشی دست بزنم. 

 

 

پی نوشت 1: چهار مورد اول در عرض 2 دقیقه به ذهنش خطور کرد.

پی نوشت 2: مامی به خاطر نداشتن وقت برای سرو کله زدن با رهام یه اسکناس پنج هزاری بهش داد و ایشون هم حسابی جو گیر شد و حسابی حس خرید کردن بهش دست داد و منجر شد به آرزوهای پولکی.


قهر قهر تا دو ساعت دیگه

رهامم عزیزم فکر کنم امروز یه کوچولو باهام قهر کردی. آخه صبح با شوق تموم بهم زنگ زدی و من از این که دیشب با نگار (یا به قول خودت نقال) میونه تون جور نبود ازت توضیح خواستم. تو هم گفتی "آخه نقال نبایل مائده لا گلفته بود" (نگار موبایل مائده را گرفته بود) انگار زیاد از سوال من خوشت نیومد و زود بدون خداحافظی تلفن را قطع کردی. ظهر به خونتون زنگ زدم تا از دل کوچولوت در بیارم اما مثل این که هنوز از دستم دلخور بودی چون فقط در حد یه جمله باهام صحبت کردی و بعد به زور ازم می خواستی خداحافظی کنی هر چی می گفتم رهام قطع نکن کارت دارم اما پمسل خوشگلم خیلی دلش پر بود. از ظهر تا به حال خیلی تو فکرتم و نگران آخه این اولین تجربه قهر تو با منه (نمی دونم به خاطر اولین بودنش باید خوشحال باشم یا ناراحت)

خاله عزیزم قول می دم عصر که برگشتم حسابی از دلت دربیارم. اما خب تا دو ساعت دیگه طاقتم طاق میشه کهههههه.

راستی یه چیز عجیب الان داره بارون میاد.