ناگفته ها

سلام پسمل گلم. می دونم این مدته خیلی کوتاهی کردم. اما خب بهونه همیشگی سرم شلوغه خیلی شلوغ... 

بگذریم. امروز اومدم که یه مختصری از اتفاقات این چند روزه بگم. 

  

اولا عیدت مبارک! تولدت مبارک! سه سالگیت مبارک! ایشالا صدو بیست ساله بشی و این حرفها ووووو........ یه عالمه احساسات عشقولانه ووووووو ماچ وبوس و بغل و .... ....

 

خب! حالا شد! مثل هر سال ۲۸ اسفند یه تولد کوچیک شیش نفره گرفتیم با یه کیک فوق العاده از دست پخت بی نظیر خودم تحت عنوان کییییییک پرتقال. جشن تولد اصلی چهارم فروردین گرفته شد. بنده خدا تقریبا همه کارهاش را مامان و مامی و بابا انجام دادن و من و ماجده مثل همیشه دقیقه نودی محسوب شدیم. خیلی خوش گذشت. عموهای گرامی چیزی کم نذاشتن و مثل پارسال جشن شادی داشتیم.      اما خب اینقدر هول هولکی بود که نتونستیم عکسای زیاد و خوبی بگیریم. به هر حال عکس هر دو روز را در اولین فرصت یکی از ماها برات میذاره. 

یه تقویم خشگل با همکاری من و ماجده برای عیدیت درست کردیم. مبارکت باشه خاله. عکس همه صفحاتش را برات میذارم گلکم. (فعلا همراهم ندارم)

 

راستی یه چیزی تا یادم نرفته. بالاخره آقا کوچولوی ما یاد گرفت حرف "ر" را تلفظ کنه آخه قبلنا می گفتی "ل" مثلا این جمله "یه چیزی بلام می خلی؟؟؟" یه روز چند بار باهات تمرین کردم تا "ر" را یاد بگیری و تو هم فورا یاد گرفتی. الان یه مقدار ناراحتم نمی دونم چرا تا یه پیشرفتی می کنی یا یه چیز جدید یاد می گیری جدای از اون خوشحالی که سراغم میاد یه غم کوچیکی هم یواشکی خودشو تو دلم جا می ده. آخه دلم نمیاد عزیز خاله این قدر زود بزرگ شه. ولی واقعا خیلی قشنگ و با غلظت تمام "ر" را ادا می کنی که یه شیرینی خاصی به صحبت هات داده. 

رهام عسلم منتظر رشد بی نظیر و فوق العاده ات هستیم. به زودی برمی گردم با یه عالمه عکس.

نقاشی های هنرمند کوچولو

سلام کوچولوی نازنینم.

این هم از نقاشی ها که بالاخره بعد از مدتها همت کردم و گذاشتمشون.

و اما تاریخچه نقاشی کردنت برمی گرده به حدود یک سال پیش (فکر کنم قبلا هم نوشته بودم) که با دایره کشیدن شروع کردی و یه بار یه کاغذ پر دایره کشیدی به حساب اینکه داری عمو روح اله را می کشی. و بالاخره یکی از روزهای فروردین امسال کار جالب پایین را تحویلمون دادی.

طرف راستی تصویر یه صورته و طرف چپیه هم فکر کنم یا کیف باشه یا سطل زباله. 

   

 

بعد شروع کردی به حلزون کشیدن و سیب و صورت و صورت و صورت. درسته که یه مدت فقط صورت می کشیدی اما هر دوره یه چیزی بهشون اضافه می کردی. صورت خندان صورت گریان همراه با اشک صورت عصبانی با ابروهای درهم برهم یا گاهی اوقات لبهای خط خطی که نشون می داد طرف خیلی عصبانیه. صورت با عینک طبی یا عینک آفتابی. موهای کچل (یا به قول خودت چچل) صورت با یه بینی گنده گاهی اوقت هم بدون بینی. چشم ها یی که می کشی خیلی جالبن. انواع چشم، چشم در اندازه فقط یه نقطه یا چشم با یه خط (مثل ژاپنی ها) چشم های تو خالی درشت یا تو پر درشت.

یه مدت هم همه اش گربه می کشیدی که هر کدوم از اینها از یه نقطه تقریبا صفری شروع میشدن و می رفتن تا برسن به اووووووج.

این هم تصویر دو تا پیشی. البته مال یه ماهه پیشه الان دیگه به یه سیبیل اکتفا نمی کنی. تقریبا تمام صورت می شه پر سیبیل. 

 

 

  

  

این هم از موشی. اون حصاری هم که دورشه مثلا آبه. 

   

 

انار 

   

   

یه دخمل با گل سرش (این یکی خیلی برای خودم جالبه)

  

 

البته اینها فقط یه تعداد محدود موضوعات نقاشیته که تو عکسای موبایل من بود. آلبوم کاملش تو دفترات پیش مامانه که حتما برات نگهش می داره شاید هم خودش یه پست جدا گذاشت.  

 

قشنگم. ابتکاراتت فقط محدود به نقاشی کردن نیست. مثل دو نمونه زیر:

تو یه جعبه با سلیقه و نظم خاص خودت خودکارهای اطرافت را فرو کردی و کلی هم ذوق کردی:

  

  

 

یا این یکی که با کارت های بازیت مربع ساختی. (موقع ساختنش خیلی خوردنی شده بودی و سعی می کردی در نهایت نظم مربع بسازی)

  

 


این هم یه چندتا عکس از رهام نازم. حیفم اومد عکس هنرمندمون را تو پست هنریش نذارم.

ژست های مختلف و البته عشقولانه با عروسک گوسفند.

 

 

 

  

 

این یکی را فکر کنم قبلا هم گذاشته بودم. داری به آهنگ آخر شرک1 گوش می دی.

 

  

 

پسر رشتی.

گیجی ویجی

 

عزیزم آقا پسر عاقل و فهمیده خودم اومدم بگم که ماشااله ماشااله خیلی بزرگ شدی هم قدت هم هیکلت هم عقل و فهمت. و اما دلیلش ماجرای دیشبه. خیلی خلاصه می گم به خاطر پشیمونی از موضوع:

دیشب به خاطر خستگی من و آقاجون بعد از چندماه یه بحث حسابی بینمون درگرفت. سر یه موضوع خیلی پیش پا افتاده. بحث که چه عرض کنم... اما تو حتی یه ذره هم گریه نکردی فقط بهت زده بهمون نگاه می کردی و می پرسیدی چی شده دعوا می کنید؟ چرا عصبانی هستید؟ دعوا که کار خوبی نیست. و مغزت پر شده بود از سوالای این شکلکی.

خاله عزیزم هم از تو و هم مجازا از آقاجون معذرت خواهی می کنم (البته همه اش هم تقصیر من نبودهااااا) بحثمون یه سری عوامل بیرونی داشت که بی تقصیر هم نبودن. به هر حال هرچی بود گذشت امیدوارم که دیگه پیش نیاد.  

دوست دارم قشنگم

 


 

 حالا هم این عکس ها را میذارم تا یه ذره سرمون گیجی ویجی بره (جهت تنبیه خودم) 

 

 

  

  

 

 

 

 

 

 

 

آرزوهای بزرگ فسقله پسر

آرزوهای پولکی:

می خوام وقتی بزلگ شدم با پولم هواپیما اینا بخلم. آخه هواپیما کوچولو ندالم پلواز کنه. (بمیرم براش هواپیمای کوچولو براش شده آرزو)

می خوام با پول کثیف، بول تمیز بخلم. (خیلی رو تمیز بودن یا نبودن پول حساسه)

می خوم با پولم یه عالمه سکه بخلم جیبم پر پول بشه.  

 

 

آرزوهای خطرناک:

می خوام وقتی بزلگ شدم دستم به چاقو و قیشی (قیچی) لسید، پرین (پنیر) ببرم... پارچه قیچ قیچ کنم...

غذا می خولم؛ چله می شم؛ بزلگ می شم؛ می تونم به چاقو و قیشی دست بزنم. 

 

 

پی نوشت 1: چهار مورد اول در عرض 2 دقیقه به ذهنش خطور کرد.

پی نوشت 2: مامی به خاطر نداشتن وقت برای سرو کله زدن با رهام یه اسکناس پنج هزاری بهش داد و ایشون هم حسابی جو گیر شد و حسابی حس خرید کردن بهش دست داد و منجر شد به آرزوهای پولکی.


قهر قهر تا دو ساعت دیگه

رهامم عزیزم فکر کنم امروز یه کوچولو باهام قهر کردی. آخه صبح با شوق تموم بهم زنگ زدی و من از این که دیشب با نگار (یا به قول خودت نقال) میونه تون جور نبود ازت توضیح خواستم. تو هم گفتی "آخه نقال نبایل مائده لا گلفته بود" (نگار موبایل مائده را گرفته بود) انگار زیاد از سوال من خوشت نیومد و زود بدون خداحافظی تلفن را قطع کردی. ظهر به خونتون زنگ زدم تا از دل کوچولوت در بیارم اما مثل این که هنوز از دستم دلخور بودی چون فقط در حد یه جمله باهام صحبت کردی و بعد به زور ازم می خواستی خداحافظی کنی هر چی می گفتم رهام قطع نکن کارت دارم اما پمسل خوشگلم خیلی دلش پر بود. از ظهر تا به حال خیلی تو فکرتم و نگران آخه این اولین تجربه قهر تو با منه (نمی دونم به خاطر اولین بودنش باید خوشحال باشم یا ناراحت)

خاله عزیزم قول می دم عصر که برگشتم حسابی از دلت دربیارم. اما خب تا دو ساعت دیگه طاقتم طاق میشه کهههههه.

راستی یه چیز عجیب الان داره بارون میاد.