مامی یه ژورنال آورده پره از کت شلوار و کت دامن برای خانوما.  

خیلی خیلی شعف زده اومدی همه را یکی یکی ورق زدی به امید اینکه مدل کت و شلوار پسرونه پیدا کنی.  

 

هیچ وقت نمی دونستم دلت کت و شلوار هم می خواد فسقل خاله

 

رهام: خاله نگرانم؟ 

من:نگران چی عزیزم؟ 

- نگرانم که خدا منو میبره جهنم یا نه؟ 

(خاله این رو که شنیدم دلم آتیش گرفت که چقدر زود با این جور چیزها آشنا شدی) 

 

 


 

 (رهام در حالی که حسابی رفته تو نقش شیر جنگل غران) 

(من در حالی که  تنها متکلم بازی هستم) 

من: آقا شیره یه حرفی بزن دیگه. 

رهام: آخه معلولم   


 

 آقا جون داره جلوی آینه موهاش رو مرتب می کنه: 

رهام با لحن تمسخر آمیز: آقاجون بسه دیگه خوشگل شدی.... 

 


 

  

 

پیشرفت بس قابل توجه

مکالمه پایین به صورت کاملا اتفاقی و از روی ناخودآگاه جنابعالی بدون هیچ آموزش اولیه بین شما و مامان رخ داد:::: 

 

mom: where are you going roham

roham: I am going to ashpazkhoone 

 

این هم یه عکس از یه خونه که پنجره هاش بازه به علاوه رهام (جلویی) و خاله ماجده (عقبی) 

 

 

 

 

 

 

 

رهام عصبانی می شود.

حرف بی ادبی جدید: با قصصصصصصصابی می زنمتا.

پسملمون سواد ساعت خوندن هم داره...

-رهامم ساعت چنده؟ 

- ساعت دو دایره و ۱ و 2 دقیقه ... (8:00)  

(بین دوازده تا عدد رو ساعت فقط عدد هشته که باهاش مشکل داری)