از خاله مائده به گل پسر

آقا رهامم سلام.

می گم آقا رهام چون می دونم وقتی این یادداشت ها را می خونی برای خودت مردی شدی، آقا شدی، آقا رهام شدی ومن یه خاله سن وسال دار شاید هم یه خاله پیر شاید هم...

الان تو یه مرد کوچولویی هستی که تا چند روز دیگه جشن دو سالگیته  با یه چیزی حدود 13 کیلو وزن و 90 سانت قد (بگو ماشا الله) و مثل خیلی نی نی های دیگه یه وبلاگ داری با چند تا نویسنده. این روزها ثبت وبلاگ به خصوص برای نی نی ها مد شده یه مدی که خیلی هم بد نیست یعنی خوبه یعنی احتیاجه. یه جایی که بشه تموم احساساتمون را نسبت به فرشته زندگیمون بنویسیم. یه فرشته کوچولوی پاک و معصوم که جز محبت و مهربونی و شیطنت های شیرین چیز دیگه ای ازش ندیدیم.

یه اعتراف! من هیچ وقت نویسنده خوبی نبودم یعنی برعکس مامان منیره و خاله ماجده هیچ وقت نتونستم چیزی بنویسم که بعدها بتونم حداقل خودم از خوندنش لذت ببرم و جزء افتخاراتم به حساب بیاد ولی این مسئله اصلا مانع این نمی شه که در مورد تو ننویسم قبلا خاطراتت را تو نی نی سایت می نوشتم یه سایت خیلی عالی که پره از مامان های گل و نی نی های بامزه شون ولی الآن که صاحب وبلاگ شدی خاطراتت هم این جا ثبت می شه و هم تو نی نی سایت چون دلم نمیاد دوست قدیمیم را به همین راحتی ها فراموش کنم.

این هم از اولین خاطره ات که وقتی 1 سال و نیمه بودی ثبت کردم.