قهر قهر تا دو ساعت دیگه

رهامم عزیزم فکر کنم امروز یه کوچولو باهام قهر کردی. آخه صبح با شوق تموم بهم زنگ زدی و من از این که دیشب با نگار (یا به قول خودت نقال) میونه تون جور نبود ازت توضیح خواستم. تو هم گفتی "آخه نقال نبایل مائده لا گلفته بود" (نگار موبایل مائده را گرفته بود) انگار زیاد از سوال من خوشت نیومد و زود بدون خداحافظی تلفن را قطع کردی. ظهر به خونتون زنگ زدم تا از دل کوچولوت در بیارم اما مثل این که هنوز از دستم دلخور بودی چون فقط در حد یه جمله باهام صحبت کردی و بعد به زور ازم می خواستی خداحافظی کنی هر چی می گفتم رهام قطع نکن کارت دارم اما پمسل خوشگلم خیلی دلش پر بود. از ظهر تا به حال خیلی تو فکرتم و نگران آخه این اولین تجربه قهر تو با منه (نمی دونم به خاطر اولین بودنش باید خوشحال باشم یا ناراحت)

خاله عزیزم قول می دم عصر که برگشتم حسابی از دلت دربیارم. اما خب تا دو ساعت دیگه طاقتم طاق میشه کهههههه.

راستی یه چیز عجیب الان داره بارون میاد.

عملیات قایمکی

این پست من کاملا با پست قبلیم فرق می کنه. چون دقیقا از همون روزی که من اون پست را گذاشتم شیطونی های تو هم نه تنها برگشت بلکه خیلی بیشتر هم شد. انگار داشتی انرژیت رو برای تبدیل شدن به یه رهام شیطون تر ذخیره می کردی. خداییش از این بابت خیلی خوشحالم. 

 

چشمم روشن خاله دیگه قایمکی ما مشغول کند و کاو و کنجکاوی یا بهتر بگم فوضووولی میشی. 

 

این هم یه مدرک از صحنه جرم. رهام در حال گشتن جیب شلوار آقاجون. 

 

 

گاهی اوقات که ما حواسمون کامل بهت نیست یا مشغول کاری هستیم فرصت را غنیمت می شمری و می ری سراغ چیزهایی که نباید بری به خصوص قیچی و پول که شدیدا از دست زدن بهشون منع شدی و شدیدا هم عاشقشونی. گاهی اوقات هم با اون شیوه حرف زدن خوردنیت از ما می خوای که وارد اتاق نشیم و در را رو خودت می بندی و تمام تلاشت (یا به قول خودت تماش) را می کنی و شروع می کنی به جستجو و آویزون شدن از در و دیوار و کمد و پیشخون  و میز و ... تا به اونچه که نباید راحت برسی که یا در حین ارتکاب جرم مچت را می گیریم یا بعد از یه غیبت نه چندان طولانی حسابی غافلگیرمون می کنی.   

 

یه مکالمه عشقولانه بین رهام و خاله جونش:

(محل حادثه خونه خودتون در حین عزیمت به خونه ما نزدیک راه پله ها)

-رهامم خودت تو راه پله ها راه برو من خسته ام

-نه بغلم کن. پاهام یخ می کنه

-خیلی خودت را دوست داری ها (با نیشخند)

-شما را هم دوست دارم (جواب نیشخند من یه دنیا مهربونیه)

ساکت نبینمت خاله :(

سلام عزیزم خوبی خاله؟ 

از صبح تا حالا خیلی دلم برات تنگ شده به خصوص از وقتی که آهنگ "خالی" کامران و هومن را گوش دادم. واقعا که آهنگ غم انگیزیه. وقتی خودم را جای مامانه میذارم بی اختیار اشک می ریزم. رهامم از این که پیشمی از این که پسر خواهر تک خودمی خیلی خیلی احساس خوشبختی می کنم.

عزیز دلم دو سه روزی می شه که سرما خوردی. البته خدا را شکر تا حالاش که بداخلاقی نکردی برعکس خیلی مهربون تر و مظلوم تر هم شدی. اصلا کلا حدود دو سه هفته ای می شه که حس می کنم خیلی مظلوم شدی، یه جورایی شر و شور ها و شیطنت های قبلیت کمرنگ شده. حرف گوش کن تر و ساکت تر. شاید خیلی وقت ها این حالتت ما را خوشحال تر و راضی تر نشون بده اما در کل وقتی می بینم که گاهی اوقات این قدر مظلومانه برخورد می کنی یا برای چند دقیقه ساکت می شی و هیچی نمی گی (در صورتی که قبلنا یه لحظه هم اروم نداشتی و پشت سر هم صحبت می کردی) خیلی غصه می خورم. نمونه اش همین دیشب که من داشتم می رفتم کلاس. قبلنا اگه یه کدوم از ما می خواست بیرون بره قایمکی از تو باید لباساش را می پوشید و جیم می شد. اما دیشب خیلی راحت قبول کردی که من تنهایی برم بیرون.   

 

(دارم لباس هام را می پوشم)

رهام: کجا میلی؟

من: می رم مدرسه.

رهام: (با لبخند رضایتمندانه) بلیم.

من: نمی شه خاله. مدرسه مون شما را راه نمی ده. آقاهه نمی ذاره شما بیای.

رهام : باشه بلو. بای بای. 

 

نمی دونم چی بگم. می خوام غصه نخورم و این را به فال نیک بگیرم و به حساب این بذارم که آقا شدی و داری عاقلانه تر رفتار می کنی.

بگذریم. مدت هاس که عاشق چند تا فیلم و برنامه های کامپیوتری شدی. شرک1 که اوایل بهش می گفتی خانم سبز(اون قسمت هاش که الاغه از دست شرک می افته و تیکه آخرش که الاغه می رقصه و می خونه) . یه بازی که اسمش را گذاشتی خانم زرد (از تغییر چهره خانمه که یه بار می خنده و یه بار جدیه خیلی خوشت میاد) بازی مرغها که هر وقت می ذارم باهاشون شروع می کنی به قدقدا کردن و  واقعا که خیلی قشنگ صداشون رو تقلید می کنی و یه چندتا بازی و فیلم دیگه. همچنان هم عاشق فیلم و عکس خودت هستی و با هیچی دیگه عوضشون نمی کنی.

کلمه هایی که تو تراشه های الماس یاد گرفته بودی را هنوز یادته و وقتی یه جایی می بینی و با ذوق تمام می خونیشون این جیگر منه که آتیش می گیره. 

 

 


 

کوه صفه و استخر توپ . یک ماه پیش: 

 

 

لباسی که تنته سوغاتی مامی از تهرانه و تو مثل همیشه خیلی از هدیه ات خوشت اومد و تحویل گرفتی 

 

 

وقتی می خوای صدایی که از دور میاد را گوش بدی این طوری می کنی. 

 

 

یه خمیازه ناز  

از همه جا از همه رنگ

سلام رهامم. امروز هم اومدم سرکار و حسابی دلم برای تو و مامی تنگ شده. آخه این چند روزه خیلی کم دیدمت. شاید روزی پنج شیش دقیقه. 

 

الان حدود یه ماهی می شه که قراره بریم شهربازی اما نتونستیم هیچ کدوممون با هم هماهنگ شیم. فقط امیدوارم هفته ی دیگه بهم مرخصی بدن و شیش نفری حسابی کیف کنیم. 

 

 

فدای پسر مبتکرمون بشم. آدم برفیشو ببینید.  

  

 این عکس مال چند روزه پیشه. بعد از یه گریه نسبتا طولانی به خاطر بد خواب شدن به محض اینکه چشمت به خمیربازی ها افتاد حسابی گل از گلت شکفت و یه دور از هممون بابت گریه ات معذرت خواهی کردی و ماچ و بوس و.... و شروع کردی به ... آدم برفی درست کردن

 

 

 


 

 

آخ جون پاستیل. بالاخره به آرزوم رسیدم.  

 

 

 

 رهام پسرمون به شدت عاشق پاستیله. این جا خونه شما که بودیم سه تا پاستیل بیشتر تو پاکت نبود. اول یکیش را با اشتهای تمام خوردی و دو تای دیگه اش را گرو نگه داشتی تا ببرمت خونه خودمون بخوری. واقعا جای تعجب بود که با اون علاقه خاصت به پاستیل ده دقیقه دووم آوردی و نخوردیشون. 

 

 


 

  

مثلا داری غصه می خوری 

  

 


 

این هم از شکار لحظه توسط رهام.  

تیزر تبلیغاتی: عکس اول می تونه بک گراند خوبی برای دسکتاپتون باشه. 

 

 

 

 

ماشااله هزار ماشا اله خیلی حرفه ای عکس می ندازیا!!!

خود شیفتگی خاله مائده

رهامم چند روز پیش بی هوا بدون هیچ مقدمه ای یکی از کتابهات را دادی بهم و خیلی جدی برگشتی گفتی:  

مائده جونم دوستت دارم چون دوستت دارم اینو بهت می دم 

 حسابی جا خورده بودم و بعد از چند دقیقه تفکر راجع به جمله قصارت تصمیم گرفتم به جای این که اصرار کنم که من رو "خاله مائده" صدا کنی از این به بعد اصرارم روی کلمه "مائده جونم" باشه. بالاخره بعد از چند روز تلاش مضاعف و البته بی مورد به این نتیجه علمی رسیدم که اصرارهای من کاملا بی جاست چون فقط هر موقع که احساساتت در حد نهایت خودش برسه این افتخار رو نصیب بنده حقیر می کنی.

یه حرکت جالب دیگه: دیروز که از سرکار برگشته بودم مثل همیشه من رو اسیر اتاق کرده بودی و بالا و پایین می پریدی و می گفتی آخ جون خاله مائده اومده (با این که یه ساعتی می شد که اومده بودم) 

عزیزکم این جملات و ابراز احساسات شگرفت یه دنیا برام ارزش داره و از ته دل آرزو می کنم که علاقه و مهر و محبت دو طرفه امون همیشگی باشه.

 

 

این هم جدید ترین عکست با کلاه آقا جون