رهامم چند روز پیش بی هوا بدون هیچ مقدمه ای یکی از کتابهات را دادی بهم و خیلی جدی برگشتی گفتی:
مائده جونم دوستت دارم چون دوستت دارم اینو بهت می دم
حسابی جا خورده بودم و بعد از چند دقیقه تفکر راجع به جمله قصارت تصمیم گرفتم به جای این که اصرار کنم که من رو "خاله مائده" صدا کنی از این به بعد اصرارم روی کلمه "مائده جونم" باشه. بالاخره بعد از چند روز تلاش مضاعف و البته بی مورد به این نتیجه علمی رسیدم که اصرارهای من کاملا بی جاست چون فقط هر موقع که احساساتت در حد نهایت خودش برسه این افتخار رو نصیب بنده حقیر می کنی.
یه حرکت جالب دیگه: دیروز که از سرکار برگشته بودم مثل همیشه من رو اسیر اتاق کرده بودی و بالا و پایین می پریدی و می گفتی آخ جون خاله مائده اومده (با این که یه ساعتی می شد که اومده بودم)
عزیزکم این جملات و ابراز احساسات شگرفت یه دنیا برام ارزش داره و از ته دل آرزو می کنم که علاقه و مهر و محبت دو طرفه امون همیشگی باشه.
این هم جدید ترین عکست با کلاه آقا جون
قال رهام:
"دوست دارم پس دوست داشتم!"
ای رهام پسر٬ شیرین عسل D:
قربون این مهربونی ات رهام جان.