عملیات قایمکی

این پست من کاملا با پست قبلیم فرق می کنه. چون دقیقا از همون روزی که من اون پست را گذاشتم شیطونی های تو هم نه تنها برگشت بلکه خیلی بیشتر هم شد. انگار داشتی انرژیت رو برای تبدیل شدن به یه رهام شیطون تر ذخیره می کردی. خداییش از این بابت خیلی خوشحالم. 

 

چشمم روشن خاله دیگه قایمکی ما مشغول کند و کاو و کنجکاوی یا بهتر بگم فوضووولی میشی. 

 

این هم یه مدرک از صحنه جرم. رهام در حال گشتن جیب شلوار آقاجون. 

 

 

گاهی اوقات که ما حواسمون کامل بهت نیست یا مشغول کاری هستیم فرصت را غنیمت می شمری و می ری سراغ چیزهایی که نباید بری به خصوص قیچی و پول که شدیدا از دست زدن بهشون منع شدی و شدیدا هم عاشقشونی. گاهی اوقات هم با اون شیوه حرف زدن خوردنیت از ما می خوای که وارد اتاق نشیم و در را رو خودت می بندی و تمام تلاشت (یا به قول خودت تماش) را می کنی و شروع می کنی به جستجو و آویزون شدن از در و دیوار و کمد و پیشخون  و میز و ... تا به اونچه که نباید راحت برسی که یا در حین ارتکاب جرم مچت را می گیریم یا بعد از یه غیبت نه چندان طولانی حسابی غافلگیرمون می کنی.   

 

یه مکالمه عشقولانه بین رهام و خاله جونش:

(محل حادثه خونه خودتون در حین عزیمت به خونه ما نزدیک راه پله ها)

-رهامم خودت تو راه پله ها راه برو من خسته ام

-نه بغلم کن. پاهام یخ می کنه

-خیلی خودت را دوست داری ها (با نیشخند)

-شما را هم دوست دارم (جواب نیشخند من یه دنیا مهربونیه)

نظرات 2 + ارسال نظر
مامان کسری شنبه 30 آبان 1388 ساعت 09:38 ق.ظ http://www.golpagol.blogfa.com

کسری هم همینطوره. هر وقت رفت توی اتاق و صداش در نیومد حتما در حال خرابکاریه.
رهام جون چقدر قشنگ واسه خاله دلبری کردی ها.

مامان کسری شنبه 30 آبان 1388 ساعت 09:41 ق.ظ http://www.golpagol.blogfa.com

مائده عزیز شما کجا زندگی می کنید؟
من فکر میکردم تهران هستید.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد