شیرین زبونیها و شیرین کاریها ی رهام تا دو سال و پنج ماهگی

شیرین زبونیها و شیرین کاریها ی رهام تا دو سال و پنج ماهگی( اون روزها که بچه نداشتم وقتی کسی از زبون بچه کوچیکش نقل قول می کرد یا از شیرین کاریهاش می گفت به نظرم خیلی بی مزه میومد یا حداقل خیلی هم با مزه نبود , اما الان که خودم دارم اینا رو می نویسم احساس می کنم تعریف کردن اینجور چیزها برای خود پدر و مادر خیلی لذتبخش هست و چقدر قند توی دلمون آب می شه):

-         تازه دوساله شده بود, یه روز سرش رو گذاشت روی قلبم. پرسیدم : چی داره می گه؟ گفت : می گه دوستت دارم. البته الان دیگه پیشرفت علمی کرده و میگه: غار غور , (پیشرفتش چندان هم چشمگیر نیست و هنوز با صدای شکم اشتباه می گیره).

-         دوباره تازه دوساله شده بود, یه شب کمرم رو ماساژ میداد , گفت : حالا خوب شدی؟

-         دو سال و دو ماهش بود, همینجوری بی هوا برگشت به باباش گفت: بابا دوستت دارم, دیوارم خطخطی نمیکنم.

-         یه بار عکسش توی شیشه میز تلویزیون افتاده بود , کلی ذوق کرد و رفت باهاش روبوسی کرد.

-         یه دفعه از باباش می خواست عکس یه آدم چاق رو بکشه, هنوز بلد نبود بگه چاق, میگفت:آدم سنگین بکش.

-         شعار می داد: الله اکبر, خمینی به به

-         یه دفعه پنبه برداشته بود, به صورتش می کشید میگفت: مامان, ببین چقدر خوشگل شدم.

-         یه قصه هم تعریف می کنه: علی کوچولو ,آدم برفی درست کرد, براش چشم دوزید, چشم دکمه.

-         یه دفعه هم تعریف می کرد : آقا جون گفت بیا بغلم عزییییییزم, من گفتم نه نه, آقا جون گفت: دوستت دارم, بیا بغلم تا خوشحال بشم.

به پیتزا میگه پیاز

-         دیروز می گفت: مامان, یادته نی نی بودم حرف نمی زدم, اوه اووه میکردم.

-         وقتی دستش رو می شورم, با آبی که به دستش هست, وضو میگیره و صلوات میفرسته,

-         عاشق قایم باشک بازی هستش, البته به نوع خاص, یعنی وقتی دارم باهاش بازی می کنم باید هردومون یه جا قایم بشیم , و هیچکس نیست دنبالمون بگرده, اگه من تنها قایم بشم  و ازش بخوام دنبالم بگرده, سرجاش می شینه و گریه می کنه( احتمالاً فکر می کنه دیگه هرگز نخواهم بود).

-         چند شب پیش الکی از خودش عکس می گرفت, بعد عکس الکیش رو به باباش نشون می داد و بعد هم می گفت: ببین چقدر زشت شدم, بهم نخندیا!!! (قربونت برم , تو که اینقدر با مزه و ماهی.)

-         روز نیمه شعبان رفته بودیم بیرون, یه آقای بی مو رو دید داد زد, آقا کچله!! مائده بهش گفت: خاله جون, بلند نگو , زشته , باید در گوشم بگی. روز بعدش تو تلویزیون یه مرد کچل رو دید, اومد در گوشم یواشکی گفت: ببین آقا کچله. بهش گفتم مامان جان, در گوشی صحبت نکن, زشته.

 بیچاره مونده بود چه بکنه. احتمالاً بین دو قطب نامشخص در حال پرتاب بود!!!!

-         جند وقت پیش به خاله می گفت: بیا تا قربونت برم.

-         یکی دو روزه یاد گرفته وقتی چیزی رو می خواد که احتمال  می ده بهش نمی دم, با لحن ملتمسانه ای می گه : لطفاً (مثلاً ) چاقو رو بده.

-         تشکر کردن رو هم یاد گرفته و وقتی چیزی بهش میدم میگه مرسی.

-         چند روز پیش یه خودرنی بهش دادم که دوست نداشت, برگردوند و بهم گفت خودت بخور ببین چقدر خوشمزه است, بخور تا چاق بشی. نوش جونت.

-         چند وقت پیش یه آدم خیلی خیلی خیلی چاق کارتونی رو توی تلویزیون دید , گفت مامان , این خرسه؟ گفتم نه مامان , این یه آدم چاقه. بعد گفت: مامان, این شبیه خرسه؟؟( از کلمه شبیه خیلی استفاده می کنه)

-         به بابای من می گه : آقا جون سفید( چون بیشتر وقتها لباس سفید می پوشه) به بابای باباش میگه: آقا جون آبی (چون بیشتر وقتها لباس آبی می پوشه). به مامانم می گه :مامان کوچیک ( چون جوونتره) . به مامان باباش میگه مامان بزرگ( چون مسن تره).

چند روز پیش خیلی بد غذا می خورد, موقع مسواک زدن هم که جون آدم رو بالا میاورد, یه دفعه جوش آوردم و باهاش خیلی دعوا کردم. بعدش هم تا فرداش باهاش قهر بودم. خودم می دونم چه کار زشتی کردم. حالا دیگه حسابی پشیمونم . قول می دم و سعی می کنم دیگه اینطوری نشه. تو هم قول بده بعضی وقتها اینقدر اذیت نکنی. خوب؟

به پرسش های کودکان درباره خدا چگونه پاسخ دهیم؟

به پرسش های کودکان درباره خدا چگونه پاسخ دهیم؟

پرسش های کودکان درباره خدا را جدی بگیرید و به آن ها پاسخ دهید . پاسخ هایی از قبیل اینکه « بعد می فهمی» یا «بزرگ می شوی و خواهی فهمید»، درست نیست، زیرا ممکن است از نا آگاهان و غرض ورزان بپرسد و دچار سردرگمی ویا انحراف
شود. هیچ گاه به پرسشهای کودکان درباره خدا، بی درنگ و بدون تامل پاسخ ندهید. پاسخ به این‌گونه پرسشها باید در زمان و مکان مناسبی باشد. هنگام آشپزی، زمان آماده شدن برای خروج از منزل، هنگام مرتب کردن اتاق ها و... زمان مناسبی نیستند و اگر کودک شما در این موقعیت ها پرسید، پاسخ آن را به زمان مناسبی واگذارید.
پاسخ های شما باید با سن کودک متناسب باشد. استفاده از استدلالهای ساده برای اقناع کودک خوب است، اما استدلال های فلسفی سنگین فایده ای ندارد.
مهم ترین و شایع ترین پرسش های کودکان درباره خدا عبارتند از:
1. خدا کیست و چیست؟
برای پاسخ به این سوال باید از اوصاف خداوند و مقایسه او با دیگران استفاده کرد: خدا کسی است که مهربانی اش از پدر و مادر هم بیشتر است. او کسی است که از پدر و مادر هم بیشتر از تو مراقبت می کند. خدا از قوی ترین کسی هم که می شناسی قوی تر است.
2. خدا کجا است؟
 خدا همه جا هست.
3. چطور و چگونه خدا همه جا هست؟
خدا مثل ما انسانها نیست که فقط در یک جا هستیم. او قدرتی دارد که می تواند همه جا باشد، مثل سخنران تلویزیون که در همه خانه ها او را می بینند.
4. اگر خدا همه جا هست، چرا او را نمی بینیم؟
خیلی چیز ها مانند هوا، گرما و برق را نمی بینیم، اما وجود دارند.
فرزندی همین نکته را از پدر خود می پرسد. پدر لیوانی آب و دو حبه قند می آورد و مقابل دیدگان فرزند، آن دو حبه قند را داخل آب در لیوان قرارمی دهد و آن ها را در آب حل می کند. آن گاه می پرسد: آیا حبه های قند داخل لیوان هستند یا از آن خارج شده اند؟ فرزند پاسخ می دهد داخل لیوان هستند. پدر: آیا تو آن ها را می بینی؟ فرزند:خیر. پدر: آن ها داخل لیوان هستند، اما با چشم دیده نمی شوند، خدا هم این‌گونه است.
5. خدا چقدر بزرگ است؟ نمی دانم چقدر بزرگ است. اما می دانم که هیچ چیزدر دنیا بزرگ تر از خدا نیست. خدا از بزرگترین کسی که تو می شناسی، بزرگ‌تر است.
6. لباس‌های خدا چه اندازه است؟
خدا مثل ما آدم ها نیست که لباس بخواهد.
7. اگر خدا همه جا هست، چرا به آسمان نگاه می کنیم؟
برکت های خدا مثل باران از آسمان فرود می آید. ما آدم ها جاهای بلند را بهتر می دانیم، به همین دلیل نفر اول مسابقه در کُشتی، بر روی سکوی بالاتر می ایستد.
8. خدا که بزرگ است، چگونه در قلب ما جا می‌گیرد؟
 همان طور که پدر و مادرت در قلب تو هستند.
9. خدا را چه کسی آفریده است؟
 خدا همیشه بوده، و ما به این مطلب ایمان داریم و در پی دلیل آن نمی رویم، مانند این که تو ایمان داری هیچ گاه از روی زمین بلند نمی شوی، ولی دلیل آن را هم نمی دانی.
همیشه در مقابل پرسش های کودکان اندکی تامل کنیم، بعد پاسخ بدهیم. اگر هم پاسخ را نمی دانیم آن را از مراجع دینی بپرسیم.
موفق باشید.


منبع: نسیم مهر، حجه الاسلام والمسلمین حسین دهنوی

© کپی رایت توسط گروه بهداشتی فیروز _COPYRIGHT2

ایجاد و تقویت ایمان در کودکان سعادت آن ها را تامین می کند.

ایجاد و تقویت ایمان در کودکان سعادت آن ها را تامین می کند.


بهترین زمان یادگیری و سوق کودکان به سوی دین و مذهب و خداوند متعال همین دوره کودکی اول می باشد. والدین باید با تعلیم شعائر مذهبی و بزرگداشت ارزشها قدم های بسیار مؤثری بردارند تا کودکان عملا در ذهن و اندیشه شان حفظ و حراست از شعائر مذهبی را بیاموزند. کودکان در چنین سنینی مقلدین بسیار خوبی هستند و الگوی رفتاری _ ایمانی آنان ابتدا والدین و آن گاه پدربزرگ و مادربزرگ ها می باشند. مثلا در ایام ماه مبارک رمضان روزه گنجشکی یا وقت نماز، گرفتن وضو توسط کودکان در پرورش روح ایمان وتقوا در کودکان بسیار کارساز است.
کودکی که به فقیری کمک می کند، روح خود را سیراب از سرمستی و غنا می سازد. بنابراین اگر والدین احسانی می کنند، آن را توسط کودکان به مرحله عمل درآورند تا عملا مزه و شیرینی بخشش  و کمک به دیگران رابچشند و لذت ببرند. سعی کنید حتما فرزندانتان را از آب زلال کوثر ایمان سیراب و مشتاق سازید تا در آینده جوانانی مومن و معتقد بار آیند. زیرا ایمان روح انسان را از پلیدی ها حفظ و حراست می کند.
کودکی که حفظ شعائر مذهبی را در خانه از والدین آموخته باشد، ذهنش آماده هر گونه فعالیت معنوی می باشد. خانه اولین مدرسه تربیت اخلاقی است.
کودک به تدریج اساس مشاهدات روزمره و پایه های اخلاقی خود را پی ریزی می نماید. در محیط خانه، هر کودکی تعلیم خوب و بد را فرا گرفته و زیر بنای اخلاقی او گذاشته می شود. کودکی که در محیط خانه، با آداب مذهبی و دینی آشنا شود، بدون شک ایمان در تار و پود وجودش جای می گیرد و با سلول هایش عجین می شود.
کودک نهال تازه است که هر طور به او تعلیم دهند، همان گونه تربیت می شود. اگر در محیطی پر از خشونت وفساد پرورش یابد، نمی توان از او  مهربانی و صفا انتظار داشت.
خانه پرورشگاه اطفال است. بنابراین از نظر خوبی و بدی تابع عواملی است که در آنجا حکمفرماست و رفتار والدین سرمشق خوبی برایش خواهد بود. پرورش اخلاقی و دینی کودکان در محیط خانه به طور عملی صورت می گیرد و درخت فضایل اخلاقی و ایمانی او در خانه شکل می گیرد.
انسان براساس فطرت الهی گونه از آغاز تولد برای تربیت پذیری آمادگی دارد، بدیهی است هر چه این امر در سنین پائین تر انجام گیرد، نتایج آن درخشان تر خواهد بود.
***می گویند مادری نزد دانشمندی رفته و گفته است: « فرزند من چهار ساله است. از چه زمانی باید تربیت او را شروع کنم؟» دانشمند جواب داده است: « اگر تاکنون تربیت او را آغاز نکرده ای، عمر او را بیهوده تلف کرده ای. زیرا از موقعی که اولین تبسم بر لبهای طفل ظاهر می شود؛ زمان تربیت وی آغاز می گردد.»



منبع: این‌گونه فرزندتان را تربیت کنید؛ دکتر عطاری کرمانی


© کپی رایت توسط گروه بهداشتی فیروز _COPYRIGHT2

 

به پسرم درس بدهید ...

به پسرم درس بدهید ...


به پسرم درس بدهید ...
آبراهام لینکلن نامه ای به آموزگار پسرش نوشت. نامه جالبی است که بخشهایی از آن را برایتان نقل کرده ام.
... او باید بداند که همه مردم عادل و همه آنها صادق نیستند. اما به پسرم بیاموزید که در ازاء هر شیاد انسانهای درست و صدیق هم وجود دارند. به او بگوئید در ازاء هر سیاستمدار خودخواه، رهبر با همتی هم وجود دارد.
به او بیاموزید که در ازاء هر دشمن دوستی هست. می دانم که وقت می گیرد، اما به او بیاموزید، اگر با کار و زحمت خودش یک دلار کاسبی کند، بهتر از این است که جایی روی زمین پنج دلار پیدا کند.
به او بیاموزید که از باختن پند بگیرد و از پیروز شدن لذت ببرد. او را از غبطه خوردن بر حذر دارید.
به او نقش و تاثیر مهم خندیدن را یادآور شوید.
اگر می توانید به او نقش مهم کتاب در زندگی را آموزش دهید.
به او بگوئید که تعمق کند. به پرندگان در حال پرواز در دل آسمان دقیق شود. به گلهای درون باغچه، به زنبورها که در هوا پرواز می کنند، دقیق شود.
به پسرم بیاموزید که در مدرسه بهتر این است که مردود شود، اما با تقلب به قبولی نرسد.
به او بگوئید به عقایدش ایمان داشته باشد، حتی اگر همه در جهت خلاف او حرف بزنند.
به پسرم یاد بدهید که همه حرفها را بشنود و سخنی را که به نظرش درست می رسد انتخاب کند.
ارزشهای زندگی را به پسرم آموزش دهید.
اگر می توانید به پسرم یاد بدهید که در اوج اندوه تبسم کند.
 به او بیاموزید که در اشک ریختن خجالتی وجود ندارد. به او بیاموزید که می تواند برای فکر و شعورش مبلغی تعیین کند. اما قیمت گذاری برای دل بی معناست.
به او بگوئید که تسلیم هیاهو نشود و اگر خود را برحق می داند ، پای سخنش بایستد و با تمام قوا بجنگد.
در کار تدریس به پسرم ملایمت به خرج دهید، اما از او یک نازپرورده نسازید. بگذارید که شجاع باشد. 
توقع زیادی است، اما ببینید که چه می توانید بکنید. پسرم کودک کم سال بسیار خوبیست.

 


منبع : راههای ساده برای زندگی سعادتمند، پرومود بترا، مترجم: مهدی قراچه داغی


© کپی رایت توسط گروه بهداشتی فیروز _COPYRIGHT2 

 

برایم پسری بساز ...

برایم پسری بساز ...


ژنرال دوگلاس مک آرتور این نوشته را در اتاقش بر دیواری کوبیده بود.
خداوندا ! به من پسری عنایت فرما آنقدر قوی که بر هراسش غلبه کند.
پسری که شکست صادقانه را بپذیرد و به هنگام پیروزی فروتن باشد.
خداوندا در شرایط سختیها و فشارهای زندگی پسرم را حمایت فرما.
به او کمک کن تا در برابر طوفانها بایستد. به او کمک کن تا به ضعفا و شکست خوردگان محبت کند.
خداوندا ! به من پسری عنایت فرما که دلی روشن و با صفا و هدفی والا داشته باشد. کسی که چشم بر آینده بدوزد، اما گذشته را فراموش نکند.
خداوندا ! شرایطی فراهم ساز که پسرم به عظمتهای راستین پی ببرد، فراست و بینش داشته باشد.
تنها در اینصورت است که خواهم گفت: زندگیم را تباه نکرده ام.
" پیام تربیتی "
اینکه  فرزندان ما در آینده چگونه افرادی بشوند ، بیش از هر چیز به این بستگی دارد که آنها کودکی خود را چگونه گذرانده باشند و چه کسانی در بر داشتن نخستین گامهای زندگی دست آنها را گرفته باشند و چه تجاربی از جهان پیرامون اندوخته باشند .

 


منبع: راههای ساده برای زندگی سعادتمند پرومود بترا


© کپی رایت توسط گروه بهداشتی فیروز _COPYRIGHT2