تو هم دعا کن

تو هم دعا کن

20/8/86

سلام

تا امروز کلی بزرگ شدی و شیطون. با سرعت چهار دست و پا میری. خیلی خوب می شینی. دستت رو به صندلی می گیری و وای میسی و کلی هم از این کار خودت ذوق می کنی. خیلی هم غریبی می کنی و از شلوغی بدت می یاد.البته ظاهراً تمام بچه ها توی این سن همینطورن. پریشب جشن تولد نگار بود و من حسابی نگران بودم که نکنه توی اون شلوغی اذیت شی . اولش یه کم ترسیدی و گریه کردی اما بعدش حسابی آقا شدی و آبروی من رو  هم خریدی. هنوز نی نی هستی و دندون در نیاوردی.از سوپ متنفری و موقع سوپ خوردن اشک من رو در میاری. وقتی لباس جلو دکمه دار می پوشی بهت می گیم توقولی. آخه حسابی گرد و قلمبه می شی. بابایی بد جوری مشغول کاره. یه مشکل مالی تقریباً بزرگ داریم که حسابی توش موندیم اما امیدوارم به خاطر وجود پاک و معصوم تو هم که شده خدا کمکمون کنه و مشکلمون حل شه. و بتونیم با خیال راحت , روزهای خوبی رو با هم دیگه بگذرونیم. امسال واقعاً سال سختی بود . کاشکی از این به بعد توی سراشیبی این سختی قرار بگیریم و بتونیم با آرامش بیشتر , وقت بیشتری رو صرف همدیگه کنیم. تو هم دعا کن .

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد